چه قدرخوب می شد که توباشی

نقطه سرخط

گاهی چه اصرار بیهوده ایست ، اثبات دوست داشتنمان ... چرا که دوست ترمان دارند وقتی دوستشان نداریم !!!

چه قدرخوب می شد که توباشی...

چه قدرخوب می شد که توباشی و با من باشی...
چه قدرخوب می شد که تو رواندازه می کردم دردستهای جامانده، به روی پنجره هایی که هیچ وقت بازنشده اند، حتی به روی تو. توکه پنجره ها رو بی معنا کردی. وقتی همیشه گشوده بودی به روی آسمانی که منو ازچشم تو می دید.
چه قدرخوب می شد که همیشه چشم هایم را می بستم که هیچ آسمانی نتواند تو را ازنگاه من بگیرد.
چه قدرخوب می شد که توباشی، حتی روی بخارشیشه وروی جای دستهای جامانده برپنجره هایی که هیچ وقت بازنشده اند.
خاطرات خاطره خواهی را خاطره کرد، خاطره ی من    خاطره ی من


نظرات شما عزیزان:

alireza
ساعت17:20---28 فروردين 1391
نمیشه از فکرش بیام بیرون
چی کار کنم؟؟؟؟؟؟!


علیرضا
ساعت20:01---5 فروردين 1391
سلام امیدوارم خوب باشی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 4 فروردين 1391برچسب:,ساعت12:54توسط سوده | | 2 نظر